دیانا گلـــــــــیدیانا گلـــــــــی، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

تولد دخترم دیانا

مسافرت مشهد 18-15 مهر 93

سلام نفس مامان.خوبی عشقم؟؟نمیدونی چقد خانوم شدی،نمیدونی چقد شیرین زبونتر شدی،یه وقتایی دلم میخواد زمان بایسته!حیف از این روزا که انقد زود دارن سپری میشن.یهو چشم باز میکنم و میبینم روزای شیرین بچگیت تموم شده و تنها چیزی که برام میمونه حسرته همین روزاست!!!!!!!! عشق مامان از پاقدم شما امسال هم آقا دعوتمون کرد مشهد.اما امسال مامی و خانواده عمو هم باهامون همسفر بودن.اولش بخاطر تجربه ای که از پارسال داشتم راضی نبودم.(آخه دخترم پارسال دمار از روزگارمون درآوردی)اما بعد توکل بخدا کردیم و دل و زدیم به دریا.الحق که سنگ تموم گذاشتی و حسابی آبروداری کردی.فدای تو بشم که امسال به هیچ عنوان اذیتمون نکردی.برعکس حسابی همکاری کردی و از مسافرت سه روزه ...
22 مهر 1393

عشق پفیلا

دختر گل من عاشق پفیلایی.منم برا اینکه صنعتی ها نمکشون زیاده خودم تو خونه برات درست میکنم.معمولا عصرا خودت ظزفشو میاری و ازم میخوای تا تندو سریع برات آماده کنم.جالب اینکه ظرف باید پر باشه و کارتون هم ببینی اینم از قرتی خانوم من ...
5 مهر 1393

ادامه تولد بابایی

بلههههههههههه بالاخره خوابیدی و منم اومدم ادامه پست قبلی رو بنویسم.داشتم میگفتم که تولد بابایی 30 شهریوره و چون اون روز عروسی دعوت بودیم،قرار شد یک مهر که مصادف با 21 امین ماهگرد شما بود یه تولد خودمونی بگیریم.هدیه من و شما یه مسواک برقی برای مهربونترین بابای دنیا بود. اینم از عکسها: به چشمان مهربان تو مینویسم حکایت بینهایت عشق را،تا بدانی که محبت و دوست داشتن را از تو آموختم و با تو عشقی زیبا و شیرین را آغاز کردم.به پاکی و قداست چشمانت قسم که تا ابد دوستت دارم و دوست داشتن را لایق و از آن تو میدانم. بهترینم تولدت مبارک   ...
5 مهر 1393

تولد بابایی

سلام ناناز خانوم.اگه میبینی امروز چندتا پست پشت سر هم برات نوشتم،برا اینه که خانومی کردی و خوابیدی.امیدوارم تا تموم شدن این پست هم بیدار نشی. راستی دختر گلم باز هم بی حالی داری از بالا دندون نیش درمیاری.منم شدیدا گلو چرک کرده.بابایی هم از دیروز رفته ارمنستان و مامی و عمه ای موندن پیشمون.بگذریم که تولد بابا 30 شهریوره و چون   ددم وایییییییییی بیدار شدی بمونه برا شب ادامش
4 مهر 1393

30 شهریور عروسی آناهیتا جون

دختر گلم 30 ام تو هتل پارس عروسی دعوت بودیم.عروسی آناهیتا جون دختر همکار مامان جون.از اونجاییکه مامانجون مشهد بود با عمه ای رفتیم.طبق معمول 5 دقیقه یه جا بند نشدی و من بیچاره با کفش پاشنه بلند پدرم دراومد.کلی رقصیدی و با دیدین عروس و داماد هی میگفتی عووس دامات راستی این لباس خوشگل رو بابایی از چین برات آورده بود.شما هم ظاهرا خوشت اومده بود یه بند میگفتی قشهدی(خوشگله)!!!! وقتی باباجون ازت پرسید کجا میری گفتی عیوسیییییییی.قربون اون شیرین زبونیت بشم منننننننننننن. اینم از عکسهای خوشگلت.انشاالله عروسی خودت دخترمممم این چند تا عکس رو هم قبل رفتن تو خونه ازت گرفت.فدای فیگور گرفتنت بشه مامان ...
4 مهر 1393

عروسی ماکو 27 شهریور

دختر گلم 27 ام شهریور ماکو عروسی دعوت بودیم.اولش برا اینکه شما اذیت نشی من اصلا دلم نمیخواس برم اما به اصرار مامی و بابایی رفتیم.به شما که خیلیییییییییییییی خوش گذشت.حسابی تو باغ بازی کردی و دمار از روزگار ما درآوردی.عوضش هممون انقد خسته بودیم که روز برگشتمون 10 شب خوابیدیم. متاسفانه عکسی از خودت ننداختیم به همین یه دونه قانع شدیم بس که بدو بدو میکردی و از نشستنت تو عکس کاملا مشخصه ...
4 مهر 1393

شیطنتهای دیاناگلــــــــــــــــــــــــی به روایت تصویر

دختر گلم سلام.انقده سرم شلوغه که مثل سابق نمیتونم بیام و پست بزارم.دوس داشتم تاریخ هر عکسی که ازت میگیرم و اینجا میزارم رو برات بنویسم اما باور کن برام مقدور نیست و به همین نوشتن ساده و بی آلایش اکتفا میکنم. قایم شدنت پشت بوفه و شکلک درآوردنت برا مامانی بازی با جورچین هوشت که بابایی برات خریده.فدات بشم که با دقتت همه رو درست میچینی عشقـــــــــــــم   ...
4 مهر 1393

قشنگم 21 ماهه شد

نمیدانم تو از بارانی یا که از نسل نسیم؟؟؟؟؟؟ هر چه هستی گذرا نیست هوایت، بویت!!!!!!!! زیباترین آغاز را با تو تجربه کردم ، پس تا زیباترین پایان با تو میمانم. پاره تنم،قشنگم،دلبندم، 21 امین ماهگردت مبارک   ...
1 مهر 1393
1